ناخدای عشق


유♥웃انــتــهـاے عـشــــق유♥웃

˙·٠•●♥هـر جـا کـه عـشـــــــق اســـت زنـבگے آنــجــاســت ♥●•٠·˙

شب که در اعماق دریا دست و پا میزد دلم

عاجزانه هر مسیحا را صدا میزد دلم

گاه غرق نا امیدی، شعر رفتن میسرود

گاه دستش را به دامان دعا میزد دلم

یک یک آیینه هایش میشکست و میگریست

گاه حرف از خستگی ها با خدا میزدن دلم

چون نمیدانست سمت بستر ساحل کجاست

چنگ بر آغوش سخت صخره ها میزد دلم

ناخدای عشق آمد دست سردش را گرفت

صبحدم با مردمان حرف از شفا میزد دلم




برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در شنبه 24 ارديبهشت 1390برچسب:,| ساعت 17:33| توسط کیمیا| |

قالب ساز pinkthem